Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 69 (2115 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Ich bin in einer Minute da. U من همین الآن می آیم آنجا.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
auf der Stelle <adv.> U همین الآن
augenblicklich <adv.> U همین الآن [ اصطلاح رسمی]
[Komme] gleich! U عینا [همین الآن] می آیم !
[Komme] sofort! U عینا [همین الآن] می آیم !
Bring mich auf der Stelle zu ihm - hörst du? U همین الآن من را ببر پیش او [مرد] . گوش می کنی؟
Hört sofort mit dem Gerangel auf! U همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
Ich will kein Aber hören, räum jetzt dein Zimmer auf. U حوصله ایراد و بهانه ندارم همین الآن اتاقت را مرتب کن.
nun <adv.> U الآن
jetzt <adv.> U الآن
Kann ich jetzt bezahlen? U می توانم من الآن بپردازم؟
Ich bin gleich bei dir. U من الآن میآیم به تو خدمت [رسیدگی] کنم .
Mir Ist gleich ins Auge gestochen. U الآن به چشمم خورد. [متوجه چیزی شدن]
Mir Ist gleich ins Auge gestochen. U الآن به چشم اومد. [متوجه چیزی شدن]
Ich kann gut verstehen, was du gerade durchmachst. U من خوب درک می کنم که تو الآن چه [چیزهایی را] تحمل می کنی.
dort <adv.> U آنجا
daraufhin <adv.> U در آنجا
bis zu U تا آنجایی که [تا آنجا که ] [ تا ]
so weit wie U تا آنجایی که [تا آنجا که ] [ تا ]
Dort herrschen schlechte Zustände. U وضعیت در آنجا بد است.
was mich betrifft U تا آنجا که به من مربوط می شود
was mich angeht U تا آنجا که به من مربوط می شود
von mir aus U تا آنجا که به من مربوط می شود
meinerseits <adv.> U تا آنجا که به من مربوط می شود
infolgedessen <adv.> U بخاطر همین
mithin <adv.> U بخاطر همین
auf diese Weise <adv.> U بخاطر همین
ebenso <adv.> U به همین نحو
insoweit <adv.> U بخاطر همین
aus diesem Grund <adv.> U بخاطر همین
folglich <adv.> U بخاطر همین
somit <adv.> U بخاطر همین
so gesehen <adv.> U بخاطر همین
gleich nebenan <adv.> U همین همسایه ای
insofern <adv.> U بخاطر همین
deswegen <adv.> U بخاطر همین
demzufolge <adv.> U بخاطر همین
gleich nebenan <adv.> U همین جنبی
daher <adv.> U بخاطر همین
demnach <adv.> U بخاطر همین
deshalb <adv.> U بخاطر همین
stecken U گذاردن [که در آنجا گیر بکند]
Dort beginnt die Autobahn. U شاهراه آنجا شروع می شود.
Außer mir war niemand da. U هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
genau diese Frage U دقیقا همین پرسش
umkehren U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
dazu kommen lassen U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
zurückkehren U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
Nimm deine dreckigen Pfoten da weg! U دست [پنجه] کثیفت را از آنجا بردار!
Wir sind fast da. U ما تقریبا به آنجا [به آن موضوع] رسیده ایم.
Ich bin um achzehn Uhr dort. U ساعت شش بعد ظهر آنجا هستم.
Ich muss los! U من باید برم! [همین حالا]
Ich muss weg! U من باید برم! [همین حالا]
Es war ganz anders als an meiner bisherigen Schule. U آنجا خیلی با مدرسه قبلی من فرق داشت.
Er hatte nichts dagegen [einzuwenden] , dass ich dorthin ging. U برای او هیچ ایرادی نداشت که من به آنجا رفتم.
Es ist dort alles beim Alten. U آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
Da standen sie in all ihrer Pracht. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Schalter {m} U گیشه [با شماره که به آنجا صدا زده می شود]
Er ist soeben ausgegangen. U او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
Man kommt nur zu Fuß dorthin. U به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
Hotelzimmer sind dort ziemlich teuer. U قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
Bude {f} U جایی که دوستان [همکاران] اغلب آنجا همدیگر را ملاقات می کنند
[Bis dahin] so weit, so gut. Dann allerdings ... U [تا آنجا یا تا آن نکته ] تا حالاهمه چیز روبه راه است. سپس هرچند که ...
Seine Skulpturen fügen sich mit größter Selbstverständlichkeit in die Natur ein. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
Ich werde ihn morgen anrufen - oder nein, ich versuch's gleich. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
Jemanden [sich] aussperren [aus etwas] U در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
Ich hatte ein unstillbares Verlangen nach Pommes Frites, also bin ich im nächsten Lokal eingekehrt. U من خیلی هوس سیب زمینی سرخ کرده داشتم برای همین با خودرو به نزدیکترین رستوران رفتم.
alle Mögliche tun U تک و پوی زدن [به هر دری زدن] تا آنجا که امکان پذیر باشد
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
Recent search history Forum search
3خواستم بدونم همین که ما میگیم (به سلامتی)به المانی چی میشه
3خواستم بدونم همین که ما میگیم (به سلامتی)به المانی چی میشه
3خواستم بدونم همین که ما میگیم (به سلامتی)به المانی چی میشه
1das steckt ein Zettel
1كاش آنجا بودم
2ما قرار گذاشتیم که به آنجا برویم; wir haben beschlossen dort zu gehen (??)
2ما قرار گذاشتیم که به آنجا برویم; wir haben beschlossen dort zu gehen (??)
1hergehen
1تفاوت gleich و geradeدر چیست ؟
1ebenso
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com